رمان الهه نازقسمت دوم
مطالبی درمورد عاشقان واقعی از لیلی ومجنون . عکسهای جدید شبنم قلی خانی , عکسهای نایاب شبنم قلی خانی , عکسهای شبنم قلی انی , بیوگرافی شبنم قلی خانی , عکسهای بازیگران سینما , عکسهای الناز شاکردوست , عکس , فیلم , الناز شاکردوست , عکسهای هنرمندان , عکسهای سینا , عکسهای بازیگران زن , عکسهای بازیگران زن ایرانی وخارجی , عکسهای بازیگران خارجی , عکسهای بازیگر زن , بازیگر زن , الناز , شاکردوست , عکس هندی , فیلم هندی ,دانلود جدیدترین آهنگها..

سه شنبه 17 تير 1393
ن : derali

رمان الهه نازقسمت دوم

قسمت دوم:

 مزاحمت نباشه
· این حرفها چیه بفرمایید منزل خودتونه خانمم هم اومد
زنی با چادر سفید از خانه بیرون آمد چه چهره ملیحی داشت! صورتی سفید و چشمانی درشت ومشكی همه اجزای صورتش متناسب بود نمی شد گفت خیلی زیباست ولی با نمك و جذاب بود
· سلام خانم
· سلام دخترهای خوبم ! خیلی خوش اومدین بفرمایین داخل
· والـله ما نمی خواستیم مزاحمتون بشیم ، همسرتون اصرار كردن ..

· ما مثل خودتون مهمان دوستیم .بفرمایین تو رو خدا تعارف نكنین همشهری هستیم دیگه
آقای راننده چمدانها را از صندوق عقب بیرون آورد
· ولی ما نمیخوایم زیاد مزاحم بشیم
· امشب رو باید بد بگذرونید خانم منو هنوز نشناختید
وارد منزل شدیم حیاط شسته شده بود در وسط آن حوض پر آبی دیده میشد با اینكه فصل زمستان بود حیاط هنوز باصفا بود .معلوم بود كه آدمهای تمیزی هستند . دو دختر و یك پسر آقا كریم با ما سلام و احوالپرسی كردند و ما را به داخل راهنمایی كردند از راهروی باریكی گذشتیم و به اتاقی وارد شدیم كه با فرش قرمز و پشتی تزیین شده بود . روی پشتیها تترونهای سفیدی به شكل مثلث انداخته شده بود كه از تمیزی می درخشیدند یك لوستر چهار شاخه طلایی هم از سقف آویزان بود تلفن روی میز ساده ای بود و تلویزیون روی یك میز چوبی قهوه ای قشنگ ، پرده تور ساده از دو طرف جمع شده بود و یك ویترین چوبی قهوه ای سه گوش كنج دیوار قرار داشت اتاق تمیز و مرتب بود و آدم احساس آرامش میكرد
· خب عزیزهای من خیلی خوش اومدین
· ممنونیم ، از آشنایی با شما خوشحالیم خانم
· من هم همینطور میتونم اسمتون رو بپرسم ؟
· من گیتی هستم ، ایشون هم خواهرم گیسو
· چقدر به هم شبیه اید بنازم قدرت خدا رو مثل سیبی كه از وسط دو نیم شده!
لبخند زدیم ادامه داد: من طاهره هستم، شوهرم هم آقا كریمه
یكی از دخترها وارد اتاق شد كه خیلی زیبا و ملیح بود، خم شد و سینی چای را بما تعارف كرد
· این دختر بزرگم نسرینه
آقا كریم در حالیكه لبه آستینهایش را بالا میزد وارد شد و گفت: تو رو خدا اینطور معذب نشینین راحت باشین
· راحتیم
· این هم دختر كوچكم نرگس، پسرم هم كه كمی خجالتیه و رفته اون اتاق اسمش محمده!
· ماشاءالـله ! چه دخترهای خوشگلی دارین
· لطف دارین
· خب اگه فضولی نباشه میخوام بدونم دو تا دختر خوشگل تو این شهر بزرگ تنها چه می كنن؟
· داستانش مفصله خانم، گفتنش ناراحتتون میكنه .
· بگو عزیزم بلكه بتونیم كمكی باشیم
· ممنون راستش تا دوسال پیش همه چیز خوب پیش می رفت . پدرم یه مغازه بزرگ عتیقه فروشی داشت كه معروف بود عتیقه های گرونقیمت و باارزشی می فروخت وضعمون خیلی رو به راه بود و ورد زبون مردم بودیم. مشكلات ما از اونجا شروع كه برادرم عاشق دختری شد كه خونواده درست وحسابی نداشت منظورم مال ومنال نیست وضعشون خوب بود، منظور شخصیت واعتباره پدرش معتاد بود ومادرش هم معلوم نبود چكاره است ، یعنی پشت سرشون حرف زیاد بود در همسایگی ما خونه ای اجاره كردن بودن و زندگی میكردن .ولی چه زندگی ای؟ مرگ بهتر از اون زندگیه البته گناه پدر و مادر رو نمیشه به گردن دختر انداخت ولی پدرم معتقد بود خونواده خیلی مهمه و با ازدواج اونها موافقت نكرد .برادرم مقاومت میكرد ولی حرف پدرم هم یك كلام بود می گفت رو بهترین دختر شهر دست بذاری برات میگیرم ولی فائزه رو محاله .خلاصه كار بجاهای باریك كشید . برادرم قهر كرد و رفت اما با میانجیگری اقوام آشتی كرد و بخانه برگشت برای فائزه خواستگار پولداری اومد .فائزه از علی خواست تا تكلیفش رو معلوم كنه باز درگیری بین برادرم و پدر شروع شد آخر پدر سرلجبازی افتادمستقیما باپدر فائزه صحبت كرد كه دخترشون رو شوهر بدن و منتظر علی نمونن. وقتی علی جریان رو فهمید قشقرق بپا كرد خلاصه دردسرتون ندم فائزه با همون خواستگارش ازدواج كرد پدر ومادر هم خوشحال بودن بخیال اینكه راحت شدن اما برادرم همون شب خودش رو حلق آویز كرد صبح با صدای جیغ وداد مادرم از خواب پریدیم وقتی به اتاق برادرم رفتیم ............... اینجا دیگر بغض گلویم را فشرد ونتوانستم ادامه بدهم طاهره خانم و آقا كریم سرشات را ناراحتی پایین انداخته بودند . گیسو ادامه داد: علی از میلع بارفیكس اتاقش خودش رو حلق آویز كرده بود صحنه دردناكی بود اورژانس رو خبر كردیم ولی علی چهار ساعت قبل مرده بود از اون روز بود كه بدبختیهای ما شروع شد . مادر بیمار شد .پدر كم كم حواسش رو از دست داد و از حالت طبیعی خارج شد كارهای عجیب غریبی میكرد اونكه با مشروبات الكلی سرسختانه مخالف بود شبها مست بخونه می اومد آخر هم رفقاش سرش كلاه گذاشتن و با چك و چك بازی خونه مارو از چنگمون در آوردت هنوز سال علی نشده بود كه مادرم، كه چهل ونه سال بیشتر نداشت سكته مغزی كرد و از دنیا رفت بعد از مرگ اون پدرم حالش بدتر شد و افسردگیش شدت پیدا كرد می بایست منزل رو تخلیه می كردیم ماشین پدر رو فروختیم و با پولش خونه ای اجاره كردیم و اسباب كشی كردیم در آمد مغازه رو هم صرف هزینه زندگی میكردیم وقتی دیدیم پدر قادر به كار كردن نیست مغازه رو اجاره دادیم هیچ كدوم از اقوام ما رو كمك نكردن احتیاج مالی نداشتیم غمخوار میخواستیم اونا فقط قصد داشتن سر از كار ما در بیارن و فضولی كنن ما هم خسته شدیم و تصمیم گرفتیم از شیراز دل بكنیم و به تهران بیاییم . پدر نیاز به مراقبت پزشكی داشت اونو در بهترین آسایشگاه خصوصی بستری كردیم اسباب اثاثیه زندگیمون هنوز هم تو خونه اجاره ایه دو هفته به تخلیه مونده حالا اومدیم تا جایی رو اجاره كنیم بعد هم دنبال كار بگردیم انشاءا... جا كه افتادیم پدر رو پیش خودمون بیاریم البته اجاره مغازه مبلغ قابل توجهی یه كه بیشتر اون رو برای نگهداری پدر می پردازیم مقدار كمی برامون می مونه كه باید بیشترش رو به یكی از طلبكارهای پدر بدیم كه خدا خیزش بده آدم خوبیه چهار پنج ماه دیگه هم باهاش بی حساب می شیم اینه كه باید حتما كاری پیدا كنیم كه اقلا این پنج ماه رو راحت بگذرونیم . بعدش دیگه اگه خدا بخواد وضعمون رو به راه می شه كار هم نكردیم ، نكردیم.پدر رو كه به خونه بیاریم دیگه میشه نور علی نور چون تمام اجاره مغازه رو دوباره صاحب می شیم این بود ماجرای بدبختی ما.
· خیلی متاسفیم ماجرای غم انگیزی بود خدا صبرتون بده

 


آقا كریم گفت: اینطور كه پیداست باید اثاثیه منزلتون با ارزش باشه اونها رو بفروشین و این طلبكار رو از سرتون باز كنین
· تا اونجایی كه می تونستیم فروختیم . در ضمن این طلبكار ، خوب و دلرحمه و بهمون فشار نمیاره
· بهتر نبود همون شیراز می موندین ؟
· نمی تونستیم خاطرات اونجا عذابمون می داد .نگاههای مردم نگاههای سابقشون نبود اصلا از شیراز زده شده بودیم
· من روجای پدرتون بدونین و هیچ نگران نباشین با هم میگردیم و خونه پیدا میكنیم و بعد هم سر فرصت كار بگردین البته باید بگم تو این شهر لیسانس و فوق لیسانس بیكار زیاد هست. گمان نمی كنم بسرعت بتونین كار پیدا كنین ولی نا امید نباشین خدا مثل اسم من كریمه
زدیم زیر خنده
· خانم روده كوچیكه داره روده بزرگه رو میخوره نمیخواین این سفره رو بندازین ؟
· تا گیتی خانم و گیسو خانم لباسهاشون رو عوض كنن و دست و صورت بشورن ما سفره رو انداختیم
· لباسهامون خوبه ، راحتیم میخوایم زحمت رو كم كنیم
· ببینید دخترهای قشنگم ، تا روزی كه جا پیدا كنین پیش ما هستین من وقتی از كسی خوشم بیاد، دیگه دست ازش برنمیدارم.
· شما لطف دارین پس اجازه بدین صبح رفع زحمت كنیم
· اگر گذاشتم برین، خب برین
بساط شام پهن شد خورشت قیمه بادمجان لذیذی نوش جان كردیم آخر شب هم در اتاقی برای ما رختخواب پهن كردند و درحالیكه رمق به جان نداشتیم دراز به دراز افتادیم
حق با طاهره خانم بود، كسی اجازه خروج به ما نداد .ظهر آقای كریم با روزنامه برگشت و گفت: آگهی هاش میتونه هر دو مشكل شما رو حل كنه شاید، هم جای مناسبی پیدا كنین ، هم كار مناسبی.
بعد از ظهر به اتفاق آقا كریم برای پیدا كردن خانه به بنگاههای مسكن مراجعه كردیم اجاره ها خیلی سنگین بود پول پیش به اندازه كافی داشتیم اما اجاره نداشتیم یك مشكل هم اینجا بود كه هر كسی به دو دختر تنها و زیبا جا نمی داد ، ما هم منزلی نمی توانستیم برویم . روز پنجم بود و هنوز جای مناسبی پیدا نكرده بودیم . اعصابم درهم ریخته بود . هنوز در منزل طاهره خانم و آقا كریم بودیم خدا از عزت و بزرگی آنها كم نكند كه جدا در حق ما لطف را كامل كردند روز ششم منزلی را در خیابان بهار پسندیدیم هشتاد متر ، دو خوابه، تمیز و خوش مدل طبقه اول از منزلی سه طبقه كه البته مجبور شدیم ماهیانه مبلغی را برای اجاره آن بپردازیم خوبی آن در این بود كه صاحبخانه در آن منزل زندگی نمیكرد در طبقه بالا یك پیرمرد و پیرزن زندگی میكردند و در طبقه سوم یك زوج جوان
بعد از نوشتن قولنامه به شیراز رفتیم تا با صاحبخانه قلبی تصفیه حساب كنیم اسبابهای بقول آقا كریم شیك و باارزشمان را به تهران منتقل كردیم و بعد از پرداخت مبلغ كامل رهن و اجاره بمنزل جدبد اسباب كشی كردیم .
پس از سه چهار روز خانه را چیدیم و جا افتادیم ، بی شك هركس وارد منزل ما می شد اصلا باور نمیكرد كه ما مشكل مالی داریم بنابراین تا آبروی ما نرفته بود باید زودتر كار پیدا میكردیم
جمعه همان هفته بمنزا طاهره خانم رفتیم . زری خانم ، همسایه كناری آنها ، به دیدن ما آمد تا حالی از ما بپرسد . گفت: سالهاست پدرو مادرم در منزلی سرایداران و كارهای اون خونه رو انجام می دن . اگه بمادر زوذتر گفته بودم، گرفتاری شما هم حل می شد . آخه برای نگهداری خانم خونه مرتب پرستار عوض می كنن بنده خدا مریضه اینكار شماست گیتی خانم كه روانشناسی خوندن
· یعنی من برم از مریض پرستاری كنم ؟ غیر ممكنه!
· چه اشكالی داره ؟ ثواب داره بخدا
· نه زری خانم، ما باید یه كار مناسب رشته تحصیلی مون پیدا كنیم .
· حالا كه یه هفته س پرستار جدید گرفتن، ولی فكر نمیكنم این هم موندگار باشه اگع رفت شما قبول كنین
· آخه پرستاری چه ربطی به روانشناسی داره زری خانم؟
· این خانم بیشتر احتیاج به روانشناس داره، آخه اعصابش ناراحته .كارهای شخصیش رو خودش انجام می ده . سنی نداره بنده خدا كارهای دیگه شو هم خدمتكارها انجام می دن .تا حالا دوازده تا پرستار عوض كرده یا خانم با اونها نمیسازه یا آقا اِنقدر ایراد میگیره كه اون رو فراری می ده . قید حقوق خوب رو می زنن ، دو پا دارت دو پا هم قرض می كنن و دِ برو كه رفتی
گیسو گفت: من حاضرم پرستاری اون خانم رو بعهده بگیرم زری خانم
· بس كن گیسو ، ما اگه پرستارهای خوبی بودیم بودیم بابای خودمون رو نگه می داشتیم
· كمی جا بیفیم بابا رو هم میاریم نگهداری می كنیم مسئله ای نیست گیتی جان
· حالا فعلا كه پرستار داره
از آنروز به بعد با جدیت بیشتری دنبال كار گشتیم به هر شركت و مطب و مدرسه ای سر زدیم ولی یا حقوق فوق العاده كم بود یا نیازی بكار ما نداشتند و یا بخاطر بر و روی ما قصد سوء استفاده داشتند پیشنهاداتی میكردند كه ما وحشتزده فرار را به قرار ترجیح می دادیم .آرایشهای آنچنانی ، دامن كوتاه و مینی ژوپ میخواستند و این با تربیت خانوادگی ما جور در نمی آمد دیگر نا امید شده بودیم كه طاهره خانم تماس گرفت بعد از سلام و احوالپرسی گفت: گیتی جان اون پرستار فرار كرد
· چرا؟
· مثل اینكه پرستار بد اخلاقی بوده خانم هم لیوان شیر رو پرت كرده به دیوار و خلاصه آقا عذرش رو خواسته حالا باز دنبال پرستارن
· طاهره خانم نكنه میخواین ایندفعه قابلمه به سر بنده اصابت كنه؟
· خدا نكنه دخترم خانم خوبیه مقصر پرستاره بوده اولین بار بود كه خانم چیز پرت كرد .
· بله، حتما همینطوره كه میفرمایین اتفاقا آدمهایی كه ناراحتی اعصاب دارن آدمهایی حساس و عاطفی هستن و محبت رو زود می پذیرن
· مطمئنم با شما تفاهم پیدا میكنه گیتی خانم .
· ممنونم ولی راستش من دوست دارم یه كار در شان تحصیلات خونواده ام پیدا كنم نه اینكه پرستاری بد باشه، ولی.....
· ببین دخترم، حرف تو درسته ولی شما تازه اومدین اینجا كار درست و حسابی پیدا كردن هم وقت میبره زندگی هم خرج داره چشم بهم بذاری می بینی شده سر برج و صاحبخونه اجاره میخواد و پول آب و برق و تلفن و هزار بدبختی دیگه . بنظر من بهتره همینكار رو قبول كنین حالا یا شما یا گیسو خانم اونوقت سر فرصت دنبال كار خوب بگردین زری خانم میگه هم حقوق خوبی می ده هم كار زیاد سخت نیست خانم كه علیل و ناتوان نیست .
· نمی دونم چكار كنم
· گیسو خانم حاضره بذار اون بره
· نه طاهره خانم تا من هستم چرا اون؟
· در هر صورت اصرار نمی كنم ، ولی كمی واقع بین باش پرستار شغل مقدسیه برای شما هم كه تحصیلات داری خیلی هم با پرستیژه

 

 

 

بقیه رمان در پست بعدی من..............


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: رمان های عاشقانه، ،
:: برچسب‌ها: خاطرات عاشقانه , عاشقان واقعی , عکسهای جدید شبنم قلی خانی ,رمان های جدید , رمان الهه ناز, عکسهای نایاب شبنم قلی خانی , عکسهای شبنم قلی انی , بیوگرافی شبنم قلی خانی , عکسهای بازیگران سینما , عکسهای الناز شاکردوست , عکس , فیلم , الناز شاکردوست , عکسهای هنرمندان , عکسهای سینا , عکسهای بازیگران زن , عکسهای بازیگران زن ایرانی وخارجی , عکسهای بازیگران خارجی , عکسهای بازیگر زن , بازیگر زن , الناز , شاکردوست , عکس هندی , فیلم هندی , ,



تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقان واقعی و آدرس eshgh200.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.